در دودل

سلام ای نور چشم پیامبر؛سالهاست چشم به در دوخته ام.پس آقا کی میایی؛آقا از گذر زمان خسته شده ام.خسته ام...آقا میدانم چقدر تنها هستید کیست که صدای شما را بشنود.آقا جانم عمرم به سر آمده اما نتوانستم کاری کنم که شمارا خوشحال کنم.چه بر است قصه رفتن. 

یا مهدی بیا ومارا از منجلاب گناه بیرون آر.چیزی جز گناه در توشه ی آخرتم ندارم.آقا جان روحم از گناه کدر شده چه کنم که بهتون احتیاج دارم اما ...آقا جان من عاشق کشورم وجوانان کشورم هستم .وقتی می روم بیرون می بینم همه مشغول کاری هستن.انگار مردم کور شده اند انگار کر شده اند.این مردم دیگر قلب دارند اگر داشتند که باید به خاطره غربت شما شبانه روز زاری میکردن.آقا جان دلم خیلی گرفته از...میدانم از دستم ناراحتین..این مردم اگر از عشق واقعی خبر دار میشدند این همه عشق های دروغین دل نمیبستن.حرفهای من تمام ناشدنی است چه کنم که وقت تنگ است ... 

............................اللهم عجل لولیک الفرج............................