خلاصه سه کتاب شهید مطهری

فطرت

کتاب «فطرت» عنوان بحث هایی است از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری که در سالهای 1355 و 56 در مدرسه نیکان طی ده جلسه ایراد شد و به علت برخورد رژیم پهلوی با نهضت اسلامی متوقف گردید. 

عناوین این کتاب به شرح زیر است:

مقدمه

 معنای فطرت

 فطريات انسان

 آیا وجدان کردن دليل فطری بودن است؟

 انسان ناشناخته ترین موجود

 فطريات انسان در ناحیه شناختها

 نظريه افلاطون

 نظريه حكمای اسلامی

نظر قرآن

نظر منکرین و نتيجه آن

 فطريات در ناحيه خواست ها

 گرایش های مقدس

 امتيازات انسان

فطريات احساسی

عشق و پرستش توجيه گرایش های انسانی

 عشق روحانی مارکسيسم و ثبات ارزش های انسانی

 تکامل اصالت های انسانی

 مینا و منشأ مذهب

 عشق و عبادت

 فطری بودن دین

 بررسی و نقد نظرية دورکهیم doorkhim

 نظر قرآن درباره منشأ دين

 

موضوع بحث «فطرت» است. بحث فطرت از یک طرف یک بحث فلسفی است ... موضوعات مهم فلسفه این سه موضوع است: خدا، جهان، انسان. این بحث، بحثی است مربوط به «انسان» و می توان گفت از یک نظر و از یک شاخه مربوط است به انسان و خدا؛ یک سرِ مسأله، انسان است و سر دیگر آن، خدا. در منابع اسلامی، یعنی در قرآن و سنت، روی اصل فطرت تكیه فراوان شده است که مقداری از آنها را که قبلا یادداشت کرده ام در این جلسه مطرح می کنم. اینکه قرآن برای انسان قائل به فطرت است یک نوع بینش خاص درباره انسان است.

کلمه «فطرت» چه کلمه ای است و آیا قبل از قرآن کسی این کلمه را در مورد انسان استعمال کرده است، یا از جمله کلماتی است که برای اولین بار قرآن آن را در مورد انسان به کار برده است؟ ظاهرا این کلمه قبل از قرآن سابقه ای ندارد و برای اولین بار قرآن این لغت را در مورد انسان به کار برده است.

ما ابتدا باید ببینیم که خود لغت «فطرت» چه لغتی است و دقیقا ریشه این لغت را به دست آوریم.

مسأله دیگری که باید در اینجا بحث کنیم این است که آیا انسان به طور کلی یک سلسله فطريّات - که آن را تعریف خواهیم کرد - دارد یا ندارد و فاقد هر گونه فطرت است؟

بحث سوم ما درباره خصوص دین خواهد بود که آیا دین، فطری است و یا فطری نیست؟ قرآن صريحا فرموده است که دین فطری است. ما باید یک بحث علمی روی انسان و روی دین بکنیم و ببینیم آیا اساسا دین فطری است و یا فطری نیست.

 

 

فطرت و تربیت

البته این مسأله شاخه های زیادی در جاهای مختلف پیدا می کند؛ از جمله در بحث تعلیم و تربیت که بحث بسیار وسیعی است. اگر انسان دارای یک سلسله فطريّات باشد قطعا تربیت او باید با در نظر گرفتن همان فطريات صورت گیرد و اصل لغت «تربیت » هم اگر به کار برده می شود - چه آگاهانه و چه غیر آگاهانه - بر همین اساس است، چون «تربیت» یعنی رشد دادن و پرورش دادن، و این مبتنی بر قبول کردن یک سلسله استعدادها - و به تعبیر امروز یک سلسله ویژگیها - در انسان است.

فرق تربیت با صنعت

تربیت با صنعت این تفاوت را دارد که در صنعت، منظور برای ساختن است؛ یعنی انسان منظوری را ابتدا دارد، بعد، از یک سلسله مواد و اشیاء برای منظور خود استفاده می کند. در حالی که به خود این ماده توجه ندارد که با این کاری که روی آن انجام می دهد آن را کامل می کند یا ناقص؛ ماده می خواهد کامل شود یا ناقص برای او فرقی نمی کند؛ منظورِ «منِ» صنعتگر باید حاصل شود.

یک نجار و یا یک معمار و بنا که عملش یک نوع ساختن است، هدفش باید تأمین شود. او به این کاری ندارد که این مقدار چوب و آهن و سیمان را در ذات و طبیعت خودشان پرورش می دهد و آنها را تکمیل می کند و یا آنها را ناقص می کند؛ بلکه اساسا گاهی لازم می شود که آن ماده را ناقص کند، تا برای منظور او به کار بیاید.

اما یک باغبان در عین اینکه منظور و هدفی دارد و منافعی دارد ولی کار او بر اساس پرورش دادن طبیعت گل یا گیاه است، یعنی طبیعت گل یا گیاه را در نظر می گیرد و راه رشد و کمالی را که در طبیعت برای آن معین شده است می شناسد و آن را در همان مسیر طبیعی و به یک معنا فطری خودش پرورش می دهد و از آن استفاده می کند.

كلام مرحوم شیخ عباس قمی

مرحوم شیخ عباس قمی - رضوان الله عليه - در کتاب سفينه البِحار safinatolbehar از مُطَرِّزی motarrezi که فردی لغوي است نقل می کند که گفته است: فطرت یعنی خلقت. آنگاه حدیث «كل مولود يولد على الفطرة »  kol lo molooden yoolado alal fetrah را نقل می کند و بعد حدیثی از امام صادق (عليه السلام) نقل می کند که به یک مناسبتی لغت «فطره» fetrah  را به کار برده اند ولی در غير مورد، همان فطرتیست که ما می گوییم.

اَبی بصیر می گوید که روزی خدمت امام صادق (عليه السلام) بودیم، گوشت شتری آوردند و خوردیم، بعد مقداری شیر آوردند و ایشان از آن شیر آشامیدند و به من گفتند که تو هم بیاشام و من نیز آشامیدم و گفتم: ایش؟ این چیست؟ (دیدم یک مزه خاصی می دهد)

فرمود این «فطرة» fetra است (کَفَک kafak شیر تازه در وقت دوشیدن). پس باز همان مفهوم ابتدائیت در این لغت هست.

 

خب مطالبی که بیان کردیم، خلاصه بخشی از کتاب «فطرت» استادِ شهید، مرتضی مطهری بود و خیلی از مطالب را بیان نکردیم. پیشنهاد می کنیم، این کتاب را تهیه کرده و بطور کامل آن را مطالعه کنید.

 --------------------------

فلسفه تاریخ جلد اول

این کتاب جلد اول درس های استاد آیت الله شهید مطهری است که در سالهای 1355 تا 57 در منزل ایشان ایراد می شد و شامل عناوین زیر است:

مقدمه

عوامل محرك تاريخ

 تحول تاریخ و تطور تاریخ

 نقش نابغه در حرکت تاریخ

 تأثیر عوامل محرك تاریخ در یکدیگر

 عامل جغرافيا و حركت تاريخ

 توجيه اقتصادی تاریخ

 ارزش وجدان انسان

 ارزش تاریخ

 دو عيب كتاب های تاریخ

 پاسخ به نظریه بی ارزشی تاریخ

 واقعه تاریخی کدام است؟

 وظيفه مورخ

 جامعه و فرد

تاريخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق

 تاريخ و علم

 آيا تاريخ علم است؟

 عليت در تاریخ

 وظيفه مورخ

 جبر تاریخ

تصادف در تاریخ

بسیاری عناوین دیگر که صرفنظر می کنیم.

 

تحول تاریخ و تطوّر تاریخtatavvoretarikh

به یک اعتبار، همه چیز در عالم تاریخ دارد، چون تاریخ یعنی سرگذشت. وقتی که یک شیء حالت متغیری داشته باشد و از حالی به حالی و از وضعی به وضعی تغییر وضع و تغییر حالت بدهد این همان سرگذشت داشتن و تاریخ داشتن است، بر خلاف اینکه اگر یک شیء به یک وضع ثابتی باشد یعنی هیچ گونه تغییری در آن رخ ندهد، قهرا تاریخ هم ندارد. مثلا اگر ما معتقد باشیم که زمین از ابتدا که خلق شده و به وجود آمده به همین وضع بوده که هست، پس زمین تاریخی ندارد. اما اگر زمین تغییراتی داشته باشد، قبول کنیم که زمین یک سلسله تغییرات و تحولات داشته، پس زمین تاریخ دارد، کما اینکه ما «تاریخ طبیعی زمین» داریم.

 

آیا تاریخ براساس تصادف است؟

مسئله دیگر این است که آیا تاریخ بر اساس تصادف است یا بر اساس اصل عِلّى و معلولی؟ یکی از نظریات در باب تاریخ این است که تاریخ را تصادفات به وجود آورده، ولی آن کسی هم که می گوید تصادف مقصودش این نیست که وقایع تاریخی بدون علت به وجود آمده؛ یعنی نظر او را که شما بشکافید نمی خواهدبگوید که حادثه ای خود به خود و بدون علت به وجود آمده است.

 «تصادف» که از قدیم مسئله بخت و اتفاق و تصادف را مطرح می کردند ( به معنی علت نداشتن نیست. در واقع انسان به چیزی می گوید «تصادفی» که کلیت ندارد، یعنی تحت ضابطه و قاعده در نمی آید، مثل همین مثال معروفی که ذکر می کنند: انسان اگر چاه بکند و به آب برسد، این یک امر تصادفی نیست چون دائما و لااقل اكثر، کندن زمین در یک عمق معین به آب می رسد. ولی اگر انسان چاه بکند و به گنج برسد، این را یک امر تصادفی تلقی می کنیم، میگوییم چاه کندیم تصادف به گنج رسیدیم؛ برای اینکه این یک امر کلی نیست، مخصوص این مورد است؛ یعنی مجموعه یک سلسله علل و شرایط خاص ایجاب کرده که در اینجا گنجی باشد، و یک سلسله علل دیگر ایجاب کرده که شما چاه بکنید و نتیجه ایند و این شده که در اینجا به گنج برسید. ولی چنین رابطه کلی و دائمی میان کندن چاه و پیدا شدن گنج وجود ندارد. چون رابطهکلی وجود ندارد، پس ضابطه و قاعده ندارد نه اینکه علت ندارد.

پس علت نداشتن یک مطلب است. کلیت نداشتن مطلب دیگر. کسانی که می گویند تاریخ را تصادفات به وجود آورده، یعنی یک سلسله وقایع به وجود آورده که آن وقایع تحت ضابطة کلی در نمی آید؛ همان مثالهای معروفی که ذکر می کنند. مورخی کتابی نوشته تحت عنوان «بینی کِلِئوپاترا»Cleopatra  که اگر بینی او مثلا یک ذرهکوچکتر یا بزرگتر بود سرنوشت عالم جور دیگری بود؛ چون بینی او فلان جور بود فلان پادشاه عاشق او شد و در نتیجه عشق ایند و به همدیگر حوادثی پیدا شد و اصلا اوضاع دنیا در اثر یک چنین امری تغییر کرد. حال این معنایش این است که این یک امری نیست که تحت ضابطه در بیاید، یک قانونی درست کنیم به نام «قانون بینی کِلِئوپاترا؛ قانون بردار نیست.

اشخاصی که قائل به تصادفند می گویند تمام حوادث بزرگ و مهم تاریخی، وقتی نگاه بکنیم می بینیم یک امر جزئی علت آن بوده است ، مثل جنگ بین الملل اول که فلان حادثه کوچک اتفاق افتاد، فلان ولیعهد در فلان مملکت کشته شد و آن به یک قضیه دیگر کشید و آن به یک قضیه دیگر، و بعد یک جنگ بین المللی درست شد. دیگر نمی شود از قتل آن ولیعهد یک ضابطة کلی درست کرد. پس مسئله تصادف غیر از مسئله علت نداشتن است.

خب مطالبی که بیان کردیم، خلاصه بخشی از کتاب «فلسفه تاریخ» استادِ شهید، مرتضی مطهری بود و خیلی از مطالب را بیان نکردیم. پیشنهاد می کنیم، این کتاب را تهیه کرده و بطور کامل آن را مطالعه کنید.

------------------------------

فلسفه تاریخ جلد اول

این کتاب جلد اول درس های استاد آیت الله شهید مطهری است که در سالهای 1355 تا 57 در منزل ایشان ایراد می شد و شامل عناوین زیر است:

مقدمه

 ریشه های فکری فلسفه مارکس

واقعيت ها و افکار مؤثر در مارکس

 نگاهی به فلسفه دکارت و فلسفه كانت

نگاهی به فلسفه هگل

 تأثيرپذيری مارکس از هگل و فویرباخ

 ریشه های فکری فلسفه مارکس 2

 اجزاء اصلی مکتب مارکس

 دو نوع تقسيم فلسفه:

1. ایده آليسم و ماترياليسم

2 فلسفه بودن و فلسفه شدن

اشکال بر تقسيم دوم

 تضاد خلاق

 ماركسيسم و اميدبخشی

 ریشه های فکری فلسفه مارکس

ماديگرایی تاریخی

تناقض میان ماترياليسم materialism تاريخي ماركس و منطق ديالكتيكdiyalektik

 مادیگرایی تاریخی 2

تعديل مارکس و انگلس در نظريه جبر اقتصادی

 اصل تأثير متقابل

 راه دیگر تعديل

 اصلاحات

شيوه توليد فردی و جمعی

ماديگرایی تاریخی 3

پرکسيسpraxis يا فلسفه عمل

 

 

 

ریشه های فکری فلسفی مارکس

در صفحه 8 و 9 کتاب مارکس و مارکسیسم اثر چارلز رایت میلزآمده است: 

 

"- ... همکار خیلی صمیمی مارکس که به او مارکس دوم هم می گفتند انگلسEngels است

که او هم در سال ۱۸۲۰ یعنی دو سال بعد از مارکس در شهر «بارمن»Bremen متولد می شود. انگلس خدمات زیادی نسبت به مارکس داشته، چه از جهت مادی و چه از جنبه های فکری. از جهت مادی، همان دوره فلاکت مارکس به وسیله تأمینهای مادی انگلیس اداره می شد و اگر او نبود وی اصلا قادر به ادامه حیات نبود. خودش از یک خانواده ثروتمند از اهالی «بارمن» بود و یک کارگاه نساجی و خلاصه ثروت قابل ملاحظه ای داشتند؛ و بعد اشاره می کند که محیط خانوادگی انگلس او را خیلی زود به یک جوان سرکش مبدل کرد."

 

یک مسأله در اینجا همین است که هم خود مارکس هم انگلس، اینها هیچکدام اینها جزو طبقه ای که مدافع آن طبقه بودند نبودند یعنی از طبقه کارگر نبودند. خودش از طبقه بورژوا borjoovaبوده، انگلس هم که اصلا از طبقه سرمایه دار بوده؛ پدرش کارخانه دار بوده و مؤلف علت عصیان انگلس را فقط یک امر روانی توجیه می کند، می گوید به علتتنگ نظری های محیط خانوادگی؛ یعنی یک مسأله روانی است غیر از مسائلطبقاتی. می خواهم بگویم آیا خود وجود مارکس و وجود انگلس نقض کننده فلسفه آنها نیست؟ آری، برای این که اساس این فلسفه بر این است که فکر انسان زاده محيط طبقاتی و وضع طبقاتی اوست. می خواهیم ببینیم که خود مارکس و انگلس چه موقعیت طبقاتی داشتند که چنین افکار و اندیشه هایی پیدا کردند؟ آیا موقعیت طبقاتی شان اقتضا می کرد که چنین اندیشه های انقلابی پیدا کنند بر ضد سرمایه داری یا نه؟ یا یک جا یک سرمایه دار تبدیل می شود به یک انقلابی ضد سرمایه دار؟ این چگونه قابل توجیه است؟

هگلhegel گویا دو طبقه شاگرد داشته، یکی طبقه شاگردهای پیرتر و پخته تر و قدیمی تر که مثل خودش بیشتر فکر کرده اند، و یکی هم گروه جوانان که اینها را چپی های هگل می گویند؛ گروه جوانان پیرو هگل؛ و ظاهرا اینها در چپ و راست کرسی استادی هگل می نشستند. به این جهت آن کسانی که دارای افکار محافظه کارانهای یعنی هگلی بودند بعدها دنیا اینها را «دست راستی» نامید، و این گروه جوانان را که همه، افکارشان افکار انقلابی بود گفتند «چپی ها»؛ یعنی آنهایی که در دست راست هگل می نشستند، و آنهایی که در دست چپش می نشستند.

ولی مولف کتاب «مارکس و مارکسیسم»در اینجا می گوید مارکس از ابتدای تحصیلات خود در برلین به گروه جوانان پیرو هگل و آزادگان پیوست.یعنی در بین شاگردها به این گروه پیوست. یعنی منظور از این دو گروهِچپ و راست در اینجا یکگروه است؟

بله، همه یک گروهند. ضمنا از اینجا معلوم می شود که مارکس بر خلاف خود هگل (فیلسوف نبوده است. هگل فیلسوف زبردستی است، یعنی افکار خیلی زیادی دارد، واقعا مادر و پدر این افکار جدید شمرده می شود، منتها اساس فلسفه اش یک اساس خاصی هست یعنی خیلی بر اساس توهمات و این جور چیزهاست؛ ولی یک آدمی است که بالاخره می شود گفت که فیلسوف بوده. در فلسفه خیلی کار کرده، خیلی زحمت کشیده، سالها تدریس می کرده، کارش و فنش این بوده است. ولی مارکس اساسا تحصیلات فلسفی نداشته، تحصیلاتش منحصر به همان سه چهار سال دانشگاه بوده، یعنی در حدی که او در دانشگاه بوده است. بعد از آن که از دانشگاه هم خارج شده نه تحصیل فلسفه کرده و نه تدریس فلسفه ؛ مطالعاتش بیشتر در مسائل اجتماعی و اقتصادی و تاریخی بوده و بعد هم مبارزات اجتماعی و عملی؛ یعنی یک آدمی نیست که از نظر کار کردن در فلسفه، بگوییم مثل یک فیلسوف زیاد کار کرده و زیاد فکر کرده؛ نه، یک نظریاتی همان اول پیدا کرده، همانها را هم دنبال کرده است. انگلس هم همین جور است.

اصلا کارهای فلسفی ای که به نام اینها معروف است، بیشتر کارها را انگلس کرده نه مارکس

خب مطالبی که بیان کردیم، خلاصه بخشی از جلد دوم کتاب «فلسفه تاریخ» استادِ شهید، مرتضی مطهری بود و خیلی از مطالب را بیان نکردیم. پیشنهاد می کنیم، این کتاب را تهیه کرده و بطور کامل آن را مطالعه کنید.

 

فایل پاورپوینت کنفرانس کلاس معارف و تفسیر قرآن

فایل پاورپوینت کنفرانس کلاس معارف و تفسیر قرآن دانلود  

استنادات 1 دانلود

استنادات 2 دانلود

مقاله ای درباره بهشت ظهور 1 

مقاله ای درباره بهشت ظهور 2

مقاله ای درباره عالم دخان 1

فیلم ملک سلیمان فضای آخرالزمان را ترسیم می کند

 

فضاي ترسيم شده در فيلم ملک سليمان نبي (ع) تذکر فضاي آخرالزمان است  


 


اخيرا در بعضي سايت ها بسيار انتقاد مي شد که در فيلم ملک سليمان نبي (ع) موضوعاتي مطرح شده که ريشه قرآني و روايي نداشته است مثلا اينکه ديده شدن اجنه و انسان در کنار هم و نبرد باهم در هيج جا نيامده است و در آخرالزمان هم چنين چيزي نداريم. با يک سري تحقيقات روايي به موضوعات بسيار زيبايي برخوردم که نشان دهنده تاييد موضوعات مطروحه در فيلم ملک سليمان مي باشد

البته اين تحقيقات خيلي ناقص است و مسلما احاديث بسيار بيشتري هست وليکن در اين وبلاگ مجال بيش از اين نيست. اميدوارم مورد توجه جامعه محققين کشور قرار گيرد

    حديث زير به وقايع دجال اشاره دارد و فضاي آن زمان را ترسيم مي کند به اين جمله در حديث دقت کنيد : "و بر مي انگيزد خدا با آن (دجال) شيطانهايي که با مردم صحبت مي کنند."  شياطين چطور با مردم صحبت مي کنند. اين فضا بايد يک چيزي بينابين باشد يعني مردم نمي دانند که اينها شيطانند و شياطيني که با دجال هستند با مردم سخن مي گويند  و مردم را فريب مي دهند . خوب مي دانيم که شياطين از جنس اجنه هستند البته ما اجنه مومن هم داريم اما شيطان بنا به نص قرآن کان من الجن از جن بود و شياطين از نسل شيطان لعين هستند پس براي اينکه آنها با مردم سخن بگويند نياز به تغييري در عالم است تا مرزهاي بين عالم انسان و جن کنار رود. اين همان دخان است که در احاديث به عنوان يکي از پنج نشانه قطعي نام برده شده است.

اما نکته اي که در ادامه حديث بسيار جلب توجه مي کند صحبت کردن اشياء براي حضرت عيسي (ع) و مومنين است براي مثال اين قطعه از حديث :

"تا اينکه درخت و سنگ ندا مي دهند اي روح الله اين يهودي است پس باقي نگذار از آنها که او را تبعيت مي کنند کسي را مگر اينکه او را کشته باشي."

نشان دهنده تغيير فضاي عالم با قيام حضرت عيسي روح الله (ع) است. زيرا بر دجال (دجال به معني بسيار دروغگو است) که فردي دخاني است و بسيار ساحر است غلبه مي کند. صحبت کردن درخت و سنگ با آدميان نشان دهنده تداخل و ترکيب عالم برزخ با عالم مادي و عالم اجنه است.

 

حديث شماره : 206 معجم امام مهدي (عج) آقاي کوراني

متن عربي حديث :

206 - " يخرج الدجال‌في خفقة من الدين ، وإدبار من العلم ، فله أربعون ليلة يسيحها في الارض أليوم منها کالسنة ، واليوم منها کالشهر ، واليوم منها کالجمعة ، ثم سائر أيامه کأيامکم هذه . وله حمار يرکبه عرض ما بين أذنيه أربعون ذراعا ، فيقول للناس أنا ربکم ، وهو أعور وإن ربکم ليس بأعور ، مکتوب بين عينيه کافر ک ف ر مهجاة يقرؤه کل مؤمن کاتب وغير کاتب . يرد کل ماء ومنهل إلا المدينة ومکة حرمهما الله عليه ، وقامت الملائکة بأبوابها . ومعه جبال من خبز والناس في جهد إلا من تبعه ، ومعه نهران أنا أعلم بهما منه ، نهر يقول الجنة ونهر يقول النار ، فمن أدخل الذي يسميه الجنة فهو النار ومن أدخل الذي يسميه النار فهو الجنة . قال ويبعث الله معه شياطين تکلم الناس ، ومعه فتنة عظيمة يأمر السماء فتمطر فيما يري الناس ، ويقتل نفسا ثم يحييها فيما يري الناس ، لا يسلط علي غيرها من الناس ، ويقول يا أيها الناس هل يفعل مثل هذا إلا الرب عز وجل ؟ قال ، فيفر المسلمون إلي جبل الدخان بالشام ، فيأتيهم فيحاصرهم فيشتد حصارهم قال ، فيفر المسلمون إلي جبل الدخان بالشام ، فيأتيهم فيحاصرهم فيشتد حصارهم ويجهدهم جهدا شديدا . ثم ينزل عيسي بن مريم فينادي من السحر فيقول : ياأيها الناس ما يمنعکم أن تخرجوا إلي الکذاب الخبيث ، فيقولون هذا رجل جني ، فينطلقون فإذا هو بعيسي بن مريم صلي الله عليه وسلم ، فتقام الصلاة ، فيقال له تقدم يا روح الله ، فيقول : ليتقدم إمامکم فليصل بکم ، فإذا صلي صلاة الصبح خرجوا إليه ، قال فحين يري الکذاب ينماث ما ينماث الملح في الماء ، فيمشي إليه فيقتله ، حتي أن الشجرة والحجر ينادي يا روح الله هذا يهودي ، فلا يترک ممن کان يتبعه أحدا إلا قتله

متن فارسي حديث :

206- دجال خروج مي کند در خفقان دين و پشت کردن از علم پس براي او چهل شب است که مي گردد آن را در زمين روزي از آن مثل سال و روزي از آن مثل ماه و روزي از آن مثل جمعه سپس بقيه ايامش مانند اين روزهاي شماست. و براي او دراز گوشي است که سوار مي شود که مابين دو گوش او چهل ذراع است پس مي گويد به مردم من پروردگار شما هستم و او يک چشمش کور است و همانا پروردگار شما کور نمي باشد نوشته شده در بين دو چشم او کافر(ک ف ر )با حروف مي خواند آن را هر مومن نويسنده يا غير نويسنده . از هر آبي وسرچشمه اي رد مي شود مگر مدينه و مکه که حرام گردانيد خدا آن دو را براي او و ملائکه به دروازه هاي آن ايستاده اند و با او کوهي از نان است و مردم در تنگي معيشت هستند مگر کسي که او را دنبال روي کند و با او دو نهر است که من دانا تر هستم به آن دو نهر از او نهري که مي گويد بهشت است و نهري که مي گويد جهنم است پس هر کس داخل شود به آن که بهشت ناميده مي شود پس آن آتش است و هر کس که داخل شود آن را که آتش (جهنم) ناميده مي شود پس آن بهشت است . فرمود و بر مي انگيزد خدا با آن شيطانهايي که با مردم صحبت مي کنند. و با او فتنه اي بزرگ است امر مي کند به آسمان پس مي بارد در برابر ديدگان مردم و مي کشد شخصي را و سپس زنده مي کند او را در برابر ديده مردم و مسلط نمي باشد به غير آن از مردم و مي گويد اي مردم آيا مثل اين کارها را بجز پروردگار عزوجل مي تواند انجام دهد ؟ فرمود پس مسلمانان فرار مي کنند و به سوي کوه دخان در شام پس به سوي آنها مي رود و محاصره مي کند آنها را و محاصره آنها را تنگ مي کند و سخت مي گيرد بر آنها سختي شديدي, سپس نازل مي شود عيسي بن مريم پس از سحر ندا داده مي شود پس مي گويد اي مردم چه چيزي مانع شده است که قيام نکنيد بر دروغ گويي خبيث پس مي گويد اين مردي جني (ديوانه) است پس حرکت مي کنند زمانيکه او به عيسي بن مريم (درود و سلام فرستاد خدا بر او ) پس نماز بر پا مي شود پس گفته مي شود به او جلو بيا يد و بر شما نماز بگذارد زمانيکه نماز صبح خوانده شد قيام مي کنند به سوي او فرمود : پس زمانيکه دروغگو را مي بينند ناپديد مي شود همچنان که نمک در آب ناپديد مي شود پس مي رود به سوي او پس مي کشد او را تا اينکه درخت و سنگ ندا مي دهند اي روح الله اين يهودي است پس باقي نگذار از آنها که او را تبعيت مي کنند کسي را مگر اينکه او را کشته باشي.

مصادر :

206 - المصادر أحمد : ج‍ 3 ص‍ 367 - حدثنا عبدالله ، حدثني أبي ، ثنا محمد بن سابق ، ثنا إبراهيم بن طهمان ، عن أبي الزبير ، عن جابر بن عبدالله أنه قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم أبو يعلى : على ما في کنز العمال ، وجمع الجوامع ، ولم نجده في مرويات جابر في مسنده . ابن خزيمة : على ما في کنز العمال ، وجمع الجوامع . الحاکم : ج‍ 4 ص‍ 530 - حدثنا محمد بن محمد بن عبدالله الزمجاري ، ثناأحمد بن معاذ السلمي ومحمد بن عصام ( قالا ) ثنا حفص بن عبدالله السلمي ، ثنا إبراهيم بن طهمان ، عن أبي‌الزبير ، عن جابر رضي الله عنه عن النبي صلىالله عليه وآله وسلم قال : - کما في أحمد ، إلى قوله " وقامت الملائکة بأبوابها " وفيه " . . خفة من الدين " وقال " وهذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه " . عقدالدرر : ص‍ 232 ب‍ 10 - بعض أجزائه ، وقال " أخرجه الامام أحمد بن حنبل في مسنده " . المقدسي ، المختارة : على ما في کنز العمال ، وجمع الجوامع . مجمع الزوائد : ج‍ 7 ص‍ 343 - کما في أحمد بتفاوت يسير ، وقال " رواه أحمد بإسنادين ، رجال أحدهما رجال الصحيح " وفيه " . . إلا تبعه بدل إلا قتله " . الدر المنثور : ج‍ 2 ص‍ 242 - عن أحمد بتفاوت يسير . جمع الجوامع : ج‍ 1 ص‍ 995 - کما في أحمد عنه ، وعن ابن خزيمة ، وأبى يعلى ، والحاکم ، والضياء المقدسي ، عن جابر کنز العمال : ج‍ 14 ص‍ 325 ح‍ 38819 - کما في رواية أحمد ، عنه ، وعن ابن خزيمة ، وأبي يعلى ، والحاکم ، والضياء المقدسي عن جابر تصريح الکشميري : ص‍ 192 ح‍ 31 - وقال " رواه أحمد في مسنده ، وصححه الحاکم في المستدرک ورجاله ثقات المفردات : خفقة من الدين : ضعف من الدين وقلة أهله . کما ينماث الملح : کما يذوب .

 توضيحات : بعض الآيات قبل ظهور المهدي ( ع )    مراجع شيعه :    مراجع سني : صاحب حديث :

 


اين حديث بسيار زيبا نيز خيلي جالب است و وقايع دجال را بازگو مي کند. اين متن اين دوحديث برمي آيد که دجال شياطين با دجال همکاري مي کنند و يا احتمالا فرمانده شياطين است . نکته اي که مهم است اينکه تا قبل از حضرت عيسي (ع) کسي موفق به کشتن دجال نيست و مثل اينکه کشتن آن به اين راحتي ها نيست و اصلا شايد مردم او را خيلي هم خوب مي دانند زيرا در حديث است که : "ازفتنه اي که شديد ترين فتنه‌هاست"  خبر مي دهد

در اين حديث

حديث شماره : 208

متن عربي حديث :

208 - " بينما الشياطين مع الدجال يزاولون بعض بني آدم علي متابعة الدجال ، فيأبي عليه من يأبي ، ويقول له بعضهم : إنکم شياطين وإن الله تعالي سيسوق إليه عيسي بن مريم بإيليا فيقتله ، فبينما أنتم‌علي ذلک حتي ينزل عيسي بن مريم بإيليا وفيها جماعة من المسلمين وخليفتهم بعدما يؤذن المؤذن لصلاة الصبح ، فيسمع المؤذن للناس عصعصة فإذا هو عيسي بن مريم ، فيهبط عيسي فيرحب به الناس ، ويفرحون بنزوله لتصديق حديث رسول الله صلي الله عليه وسلم . ثم يقول للمؤذن أقم الصلاة ، ثم يقول له الناس صل‌لنا ، فيقول انطلقوا إلي إمامکم فيصلي لکم فإنه نعم الامام ، فيصلي بهم إمامهم ويصلي عيسي معهم ، ثم ينصرف الامام ويعطي عيسي الطاعة ، فيسير بالناس حتي إذا رآه الدجال ماع کما يميع ( . . . ) ويمشي إليه عيسي فيقتله بإذن الله تعالي ، ويقتل معه من شاء . ثم يفترقون ويختبؤن تحت کل شجر وحجر حتي يقول الحجر : يا عبدالله يا مسلم تعال هذا يهودي ورائي فاقتله ، ويدعو الحجر مثل ذلک ، غير شجرة الغرقدة شجرة اليهود لا تدعو إليهم أحدا يکون عندها . قال رسول الله صلي الله عليه وسلم . إنما أحدثکم هذا لتعقلوه وتفهموه وتعوه ، واعملوا عليه وحدثوا به من خلفکم . وليحدث الآخر الآخر ، وإن فتنته أشد الفتن ، ثم تعيشوا ( کذا ) بعد ذلک ما شاء الله مع عيسي بن مريم

متن فارسي حديث :

حديث شماره : 208 مکحول ، از حذيفة بن يمان ، از پيامبر صلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود هنگاميکه شياطين همراه دجال شوند و مردم را براي پيروي از ، دجال ، دعوت نموده و آنها را ميفريبند ، بعضي از مردم فريب آنها را نخورده وبه شيطان مي گويند : شما شيطانيد وخداوند متعال ، عيسي بن مريم را به ، ايليا ، ( بيت المقدس ) مي فرستد تا دجال را در آنجا بکشد ، در آن ميان استکه ناگاه عيسي بن مريم در ، ايليا ، فرود ميآيد ، در حاليکه جماعتي از مسلمانان و خليفهء آنها بعد از اذان مؤذن براي نماز صبح در آنجا جمع گشته‌اند ، که ناگاه مؤذن ، صداي شديدي را از ميان مردم مي شنود واو همان عيسي بن مريم است که فرود آمده ومردم به او خوش آمد ميگويند و از نزول آن حضرت خشنود ميگردند ، زيرا مي بينند که وعدهء رسول الله صلي الله عليه وآله درست بوده ومحقق گشته است . سپس ( عيسي بن مريم ) به مؤذن ميگويد که اعلام نماز کن ومردم به آنحضرت ( عيسي بن مريم ) مي گويند : با ما نماز بگذار ، ولي او مي گويد : با امام خود ( حضرت مهدي عليه السلام ) نماز بگذاريد ، زيرا او خوب امامي است . آنگاه ، حضرت مهدي عليه السلام نماز خوانده ومردم وحضرت عيسي نيز با آنحضرت نماز مي خوانند ، سپس امام ( عليه السلام ) به حضرت عيسي فرماندهي عطا نموده ومردم به همراه او مي روند تا جائيکه دجال ، را مي بينند ، ودجال به محض اينکه چشمش به حضرت عيسي مي افتد ، گويا ذوب مي گردد ، آنوقت حضرت عيسي به سمت او رفته وبه اذن خدا او و هر کس از همراهانش را که بخواهد ميکشد ، آن زمان همراهان دجال پراکنده شده ، وپشت درختان وسنگها پنهان مي گردند ، تااينکه درخت مي گويد: اي بندهء خدا ، اي مسلمان اين شخصي که پشت من قرار گرفته يهودي است ، او را بکش ، وسنگ نيزمثل درخت دعوت مي کند . تنها درختي است به نام ، غرقد ، درختي يهودي که ( دشمن ، اهل بيت وپيامبر صلي الله عليه وآله مي باشد ) و مسلمانان را از وجود يهوديان ودشمنان خبر نمي کند حضرت رسول الله صلي الله عليه وآله نيز فرمود : اين چيزها را براي شما مي گويم تا بينديشيد وبفهميد و آنرا حفظ کنيد و به آنها عمل کرده وآيندگان را نيز از آن با خبر سازيد تا هرکس ديگري را مطلع نمايد ازفتنه اي که شديد ترين فتنه‌هاست ، سپس بعد از آن با حضرت عيسي بن مريم هر طور خدا مي خواهد زندگي کنيد .

مصادر : 208 - المصادر ابن حماد : ص‍ 160 - سويد بن عبدالعزيز ، عن إسحاق بن أبي فروة ، وابن سابور ، جميعا عن مکحول ، عن حذيفة بن اليمان رضي الله عنه ، قال " قال رسول الله صلى الله عليه وسلم المفردات : إيليا : اسم‌للقدس . عصعصة : قد تکون بمعنى الصوت الصلب الشديد لان عص بمعنى صلب واشتد . الفرقد : نوع من شجر الصحراء .

 توضيحات :  مراجع شيعه :

 مراجع سني : 208 - المصادر :* : ابن حماد : ص 160 - سويد بن عبد العزيز ، عن إسحاق بن أبي فروة ، وابن سابور ، جميعا عن مکحول ، عن حذيفة بن اليمان رضي الله عنه ، قال " قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : -

صاحب حديث :

  

 

 


در اين حديث نيز به خوبي کمک گرفتن دجال از شياطين قبل از ظهور و فتنه سازي بيان مي شود نکته اينکه خداوند شياطين را براي او برمي انگيزاند. اين يعني خدا صحنه را طوري آماده مي کند که فضاي سوء استفاده دجال فراهم مي شود. قبل از ماجراي دجال اولين نشانه حتمي ظهور که دخان است اتفاق افتاده است پس اين همان فضاي مور بهره برداري دجال لعين است.

حديث شماره : 209

متن عربي حديث :

209 - " يخرج الدجال عدو الله ومعه جنود من اليهود وأصناف الناس ، معه جنة ونار ورجال يقتلهم ثم يحييهم ، ومعه جبل من ثريد ونهر من ماء . وإني سأنعت لکم نعته إنه يخرج ممسوح العين في جبهته مکتوب کافر يقرأه کل من يحسن الکتاب ومن لا يحسن فجنته نار وناره جنة وهو المسيح الکذاب ، ويتبعه من نساء اليهود ثلثة عشر آلاف إمرأة فرحم الله رجلا منع سفيهه أن يتبعه ، والقوة عليه يومئذ القرآن فإن شانه بلاء شديد ، يبعث الله الشياطين من مشارق الارض ومغاربها فيقولون له إستعن بنا علي ما شئت . . إلي آخر الرواية الشبيهة بالرواية المتقدمة

متن فارسي حديث :

حديث شماره : 209 مکحول ، از حذيفه ، از رسول خدا ( ص ) نقل کرده که فرمود : دشمن خدا ، دجال ، هنگاميکه خروج مي کند عده‌اي از مردم ويهوديان همراه او هستند وي بهمراه خود بهشت وجهنمي داشته وعده‌اي مرد را به همراه دارد که آنها را مي کشد ، و زنده مي کند ، ونيز کوهي ازتريد( نان که در آبگوشت ريخته شده) ونهر آبي با خود دارد . من اوصاف او را براي شما بيان مي کنم ، او هنگام خروج يک چشم دارد و در پيشانيش نوشته شده : کافر. آنرا هرشخص کم سواد وياپرسوادي مي خواند .پس بهشت اوجهنم وجهنم اوبهشت است واو همان ، مسيح کذاب ودروغگو مي باشد . وسيزده هزار زن يهودي دنباله رو دجال خواهند بود ، خداوند رحمت کند مردي را که زن و فرزند خود را از پيروي ، دجال ، باز دارد ، ونيروئي که درآن زمان مي تواند بر عليه دجال بکار رود ، قرآن است وبدرستيکه بلاي شديد درشان دجال گفته شده ،خداوند شياطين را ازمشارق ومغارب زمين برمي انگيزاند. وآنها به او مي گويند که از ما براي هرچه مي خواهي کمک بگير واستفاده کن . تاآخرروايت که شبيه به روايت قبلي است.

مصادر :

209 - المصادر ابن حماد : ص‍ 154 - وکيع ، عن سفيان ، عن واصل الاحدب ، عن أبي وائل قال ولم يسنده إلى النبي صلى الله عليه وآله وفي : ص‍ 151 - سويد بن عبدالعزيز عن إسحاق بن عبدالله بن أبي فروة ، عن مکحول ، عن حذيفة ، وابن شابور ، عن النعمان بن المنذر ، عن مکحول ، عن حذيفة رضي الله عنه قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ابن أبي شيبة : ج‍ 15 ص‍ 159 ح‍ 19373 - وکيع ، عن شيبان ، عن واصل ، عن أبي وائل قال : - کما في ابن حماد بتفاوت يسير . وفيه " . . المومسات " . النهاية : ج‍ 4 ص‍ 373 - مرسلا ، عن أبي وائل ، وفيه " أکثر تبع الدجال أولاد المياميس " وفي رواية أولاد الموامس " . الدر المنثور : ج‍ 5 ص‍ 354 - عن ابن أبي شيبة ، وفيه " أولاد الامهات " .

 توضيحات :

 مراجع شيعه :

 مراجع سني :

209 - المصادر :* : ابن حماد : ص 154 - وکيع ، عن سفيان ، عن واصل الأحدب ، عن أبي وائل قال : - ولم يسنده إلى النبي صلى الله عليه وآله : -وفي : ص 151 - سويد بن عبد العزيز عن إسحاق بن عبد الله بن أبي فروة ، عن مکحول ، عن حذيفة ، وابن شابور ، عن النعمان بن المنذر ، عن مکحول ، عن حذيفة رضي الله عنه قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : -* : ابن أبي شيبة : ج 15 ص 159 ح 19373 - وکيع ، عن شيبان ، عن واصل ، عن أبي وائل قال : - کما في ابن حماد بتفاوت يسير . وفيه " . . المومسات " .* : النهاية : ج 4 ص 373 - مرسلا ، عن أبي وائل ، وفيه " أکثر تبع الدجال أولاد المياميس " وفي رواية أولاد الموامس " .* : الدر المنثور : ج 5 ص 354 - عن ابن أبي شيبة ، وفيه " أولاد الأمهات " .

صاحب حديث :

 

  

 


 

اين حديث يکي از احديثي است که بسيار دقيق تر از احاديث قبلي فضاي دخاني قبل از ظهور را نشان مي دهد در اينجا صحبت از فريب زن بيوه توسط شياطين است و ازدواج شياطيني که به شکل شوهر آن زن شده است با وي.  "و مي آيد به سوي او (دجال) زني پس مي گويد: اي پروردگار من زنده کن براي من فرزندم و همسرم را. تا اينکه آن زن معانقه مي کند با شيطان و ازدواج مي کند با شيطان و خانه هايشان پر مي شود از شياطين"

واقعا فضاي بسيار ترسناکي است. به امام زمان (عج) پناه مي بريم از شر دجال و شياطين همراه آن.

 

حديث شماره : 449

متن عربي حديث :

449 - " قال : بين أذني حمار الدجال أربعون ذراعا وخطوة حماره مسيرة ثلاثة أيام ، يخوض البحر علي حماره کما يخوض أحدکم الساقية علي فرسه يقول : أنا رب العالمين وهذه الشمس تجري بإذني أفتريدون أن أحبسها ؟ فيحبس الشمس حتي يجعل اليوم کالشهر والجمعة ، فيقول : أتريدون أن أسيرهالکم ؟ فيقولون : نعم ، فيجعل اليوم کالساعة . وتأتيه المرأة فتقول : يارب أحيي ابني وأحيي زوجي ، حتي إنها تعانق شيطانا وتنکح شيطانا وبيوتهم مملوة شياطين . وتأتيه الاعراب فيقولون : يا ربنا أحي لنا غنمنا وإبلنا ، فيعطيهم شياطين أمثال غنمهم وإبلهم سواء باليتين والسمة ( کذا ) علي حال ما فارقوها عليه مکتنزة شحما . يقولون لولم يکن هذا ربنا لم يحي لنا موتانا من الابل والغنم . ومعه جبل من مرق وعراق اللحم حار لا يبرد ونهر جار وجبل من جنان وخضرة ، وجبل من نار ودخان ، يقول هذه جنتي وهذه ناري وهذا طعامي وهذا شرابي ، واليسع معه‌ينذر الناس ويقول هذا المسيح الکذاب فاحذروه لعنه الله . يعطيه الله من السرعة والخفة ما لا يلحقه الدجال ، فإذا قال : أنا رب العالمين قال له الناس کذبت ، ويقول اليسع صدق الناس ، فيمر بمکة فإذاهو بخلق عظيم فيقول من أنت فإن هذا الدجال قد أتاک ؟ فيقول : أنا ميکائيل بعثني الله تعالي أن أمنعه من حرمه ويمر بالمدينة فإذا هو بخلق عظيم فيقول : من أنت ، هذا الدجال قد أتاک ؟ فيقول أنا جبرئيل بعثني الله تعالي لامنعه من حرم رسول الله صلي الله عليه‌وسلم ، ويمر الدجال بمکة فإذا رأي ميکائيل ولي هاربا ، ولا يدخل الحرم فيصيح صيحة فيخرج إليه من مکة کل منافق ومنافقة ، ثم يمر بالمدينة فإذا رأي جبرئيل‌ولي هاربا فيصيح صيحة ، فيخرج إليه من المدينة کل منافق ومنافقة ويأتي النذير إلي الجماعة التي فتح الله علي أيديهم القسطنطينية ومن تألف إليهم من المسلمين ببيت المقدس يقولون هذا الدجال قد أتاکم فيقولون أجلس‌فإنا نريد قتاله ، فيقول بل أرجع حتي أخبر الناس بخروجه ، فإذا انصرف‌تناوله الدجال ثم‌يقول : هذا الذي يزعم أني لم أکن أقدر عيله فاقتلوه شرقتلة فينشر بالمناشير ، ثم يقول : إن أنا احييته لکم تعلمون أني ربکم ، فيقولون : قد نعلم أنک ربناوأحب إلينا نزداد يقينا . فيقول نعم ، فيقوم بإذن الله تعالي ، لا يأذن‌الله لنفس غيرها للدجال أن يحييها ، فيقول أليس قد أمتک ثم أحييتک فأناربک ، فيقول : الآن ازددت يقينا ، أنا الذي بشرني رسول الله صلي الله عليه‌وسلم : إنک تقتلني ثم أحيا بإذن الله تعالي لا يحيي الله لک نفسا غيري ، فيضع‌علي جلد النذير صفائح من نحاس فلا يحيک فيه شيء من سلاحهم ، لا يضرب سيف ولاسکين ولا حجر إلا تحول عنه ولم يضره منه شيء فيقول : إطرحوه في ناري ويحول الله ذلک الجبل علي النذير جنانا وخضرة فيشک الناس فيه . ويبادر إلي بيت المقدس فإذا صعد علي عقبة أفيق وقع ظله علي المسلمين ، فيوترون قسيهم لقتاله ، فأقوي المسلمين يومئذ من برک بارکا أو جلس جالسا من الجوع والضعف ، ويسمعون النداء : يا أيها الناس قد أتاکم الغوث

متن فارسي حديث :

گفت: بين دو گوش خر دجال چهل زراع است و گامهاي خرش مسير سه روز است، در آب دريا فرو مي رود [سوار] بر خرش همانطور که هر کدام از شما با اسبش درنهركوچك فرو مي رويد ، مي گويد: من پروردگار عالميانم و اين خورشيد حرکت مي کند با اجازه من آيا مي خواهيد حبس کنم آن را ؟ پس نگه مي دارد خورشيد را تا اينکه يک روز را مثل يک ماه و هفته قرار مي دهد، پس مي گويد آيا مي خواهيد اينکه سير آن را تندتر کنم براي شما؟ پس مي گويند: بله، پس قرار مي دهد يک روز را مثل يک ساعت. و مي آيد به سوي او زني پس مي گويد: اي پروردگار من زنده کن براي من فرزندم و همسرم را. تا اينکه او معانقه مي کند با شيطان و ازدواج مي کند با شيطان و خانه هايشان پر مي شود از شياطين. و اعراب نزد او مي آيند و مي گويند: اي پروردگار ما زنده کن براي ما گوسفندان و شتر ما را، پس مي بخشد به ايشان شياطيني مانند گوسفندانشان و شترهايشان كه كوهان و... با مال خودشان برابربوده است با «اليتين و السمه کذا» بر حالي دور مي شوند از آن که چاق و فربه بودند. اعراب مي گويند اگر او پروردگار ما نبود زنده نمي کرد براي ما مردگانمان را و شتر و گوسفندان ما را. و با او کوهي از مو و پشم و توده اي گوشت داغ است که سرد نمي شود و رود جاري و کوهي از درختان و سبزه، و کوهي از آتش و دود، مي گويد اين بهشت من و اين جهنم من است و اين غذاي من و اين نوشيدني من، و يسع به همراه او مردم را انذار مي دهد و مي گويد اين مسيح دروغي است از او بپرهيزيد خدا او را لعنت کند. خدا به او سرعت و سبکباري بخشيد که دجال به او نمي رسد، پس زماني که گفت: من پروردگار عالميان هستم مردم به او گفتند: دروغ مي گويي و يسع مي گويد مردم راست مي گويند. پس به مکه مي رود پس به يک جمعيت[خلق] زيادي مي رسد مي گويند: تو کيستي. همانا[آيا] اين دجال است نزدتو آمده است ؟ پس مي گويد: من ميکائيل هستم و خدا مرا برانگيخت که منع کنم دجال را از حرم خدا و به مدينه مي رود پس با يک جمعيت زيادي رو به رو شد پس مي گويند: تو کيستي آيا اين دجال است نزدتو آمده است ؟ پس مي گويد من جبرئيل هستم و خداي تعالي مرا برانگيخت تا منع کنم دجال را از حرم رسول خدا درود و سلام خدا بر او باد. و دجال به مکه مي رود ميکائيل را مي بيند وروي برگردان مي گريزد و داخل حرم نمي شود و فرياد مي زند فريادي پس خارج مي شود از مکه بسوي او تمام زنان و مردان منافق، سپس به مدينه مي رود پس زمانيکه مي بيند جبرئيل را پشت مي کند و مي گريزد پس فرياد مي زند فريادي پس خارج مي شود به سوي او از مدينه تمام زنان و مردان منافق و يک انذار دهنده به سوي جماعت که فتح کرد خدا به دست ايشان قسطنطنيه را مي آيد و کساني که الفتي داشتند با ايشان از مسلمانان بيت المقدس مي گويند اين دجال است نزد شما آمده است. پس [به او]مي گويند بنشين ما اراده کرديم جنگ با او[دجال] را پس مي گويد بلکه من بر مي گردم وقتي مردم خروج دجال را خبر دادند، پس وقتي روي گردان [منصرف] شد دجال او را گرفت سپس مي گويد: اين کسي است که فکر مي کرد من قادر نيستم عليه او پس کشتند او را به بدترين نحوه قتل و پخش کردند بوسيله چوبي که خرمن را با آن باد مي دهند، سپس مي گويد: اگر من زنده کنم او را براي شما مي فهميد که من پروردگار شما هستم پس مي گويند همانا ما مي دانيم تو پروردگار ما هستي و دوستدار مايي و يقين ما زياد مي شود. پس مي گويد: بله، پس قيام مي کند با اذن خداي تعالي، خدا به هيچ کس غير از او اذن نداده ، که دجال زنده اش کند . پس[دجال] مي گويد : آيا نکشته بودم تو را سپس تو را زنده کردم. پس من پروردگار تو هستم، پس[آن شخص] مي گويد الان يقين من زياد شد، من کسي هستم که رسول خدا که درود و سلام خدا بر او باد به من بشارت داد که: تو مرا مي کشي سپس با اذن خداي تعالي زنده مي شوم. خدا براي تو کسي را غير از من زنده نمي کند ، پس مي گذارد بر پوست نذير صفحاتي[شمشيرهايي] پهن از مس گداخته پس از آن سلاحشان هيچ چيز حك نمي شود. شمشير و نه چاقو و نه سنگ نمي زند مگر براي اومتحول مي شود وهيچ ضرري به او نمي رساند. پس مي گويد (دجال) : بياندازيد او را در آتش من و دگرگون[تبديل] مي کند خدا آن کوه را بر نذير به باغ و سبزه، ومردم درآن شک مي کنند. و مبادرت مي کند به سوي بيت المقدس پس زمانيکه بر عقبه افيق بالا مي رود ، سايه او واقع مي شود بر مسلمانان، پس ترسانده شده بودند براي جنگ با او، پس قويترين مسلمانان در آن روز کسي که زانو مي زد زانو زده يا مي نشست نشستني از گرسنگي و ضعف، و مي شنوند يک ندا : اي مردم همانا آمده است شما را فريادرس.

مصادر :

449 - المصادر ابن حماد : ص‍ 153 - حدثنا نعيم ، ثنا أبو عمر ، عن ابن لهيعة ، عن عبدالوهاب بن حسين ، عن محمد بن ثابت ، عن أبيه ، عن الحرث ، عن عبدالله ، عن النبي صلى الله عليه وسلم قال وفي : ص‍ 152 - حدثنا الحکم بن نافع الهراني قال : ثني أبو عبدالله الکلاعي صاحب کعب ، عن يزيد بن خمير ، ويزيد بن شريح ، وجبير بن نفير والمقدام بن معدي کرب ، وعمرو بن الاسود ، وکثير بن مر ، قالوا جميعا : - وفيه " ليس الدجال إنسانا ، إنما هوشيطان في بعض جزائر البحر ، موثق بسبعين حلقة ، لا يعلم من أوثقه أسليمان أم‌غيره ؟ فإذا کان أول ظهوره فک الله عنه في کل عام حلقة ، فإذا برز أتته أتان عرض ما بين أذنيها اربعون ذراعا بذراع الجبار ، وذلک فرسخ للراکب المحث ، فيضع على ظهرها منبرا من نحاس ، ويقعد عليه فتبايعه قبائل الجن ، ويخرجون له کنوز الارض ويقتلون له الناس " . وفي : 154 - عبده ، ووکيع ، عن مسعر ، عن عبدالملک بن ميسرة ، عن حوط العبدي ، عن عبدالله قال : - وفيه " أذن حمار الدجال تظل سبعين ألفا " . وفيها : عن عبدالرزاق بسنده : عن سفيان ، عن الاعمش ، عن عبد الملک بن ميسرة الزاد ، عن حوط العبدي ، عن عبدالله قال : - وفيه " يستظل في ظل أذن‌حمار الدجال سبعون ألفا . وفيها : بسند آخر ، مثله بتفاوت يسير . ابن أبي شيبة : ج‍ 15 ص‍ 146 ح‍ 19348 - عبدة بن سليمان ، ووکيع ، عن مسعر ، عن عبدالملک بن ميسرة ، عن حوط العبدي ، قال : قال عبدالله : - وفيه " إن أذن حمارا لدجال لتظل سبعين ألفا " . وفي : ص‍ 161 ح‍ 19381 - مثله ، بسنده السابق عن وکيع ومحمد بن بشر . الحاکم : على ما في عرف السيوطي ، والدر المنثور ، وتصريح الکشميري ، ولم نجده في مستدرکه . الحاوي : ج‍ 2 ص‍ 89 - عن الحاکم ، وفيه " بين أذني حمار الدجال أربعون ذراعا . الدر المنثور : ج‍ 3 ص‍ 61 -کما في رواية ابن حماد الاولى ، وقال " وأخرج نعيم بن حماد في الفتن ، والحاکم‌في المستدرک " . في : ج‍ 5 ص‍ 355 - عن ابن أبي شيبة . برهان المتقي : ص‍ 194 ح‍ 6 - عن الحاوي . تصريح الکشميري : ( التتمة والاستدراک ) : ص‍ 274 - 275 ح‍ 8 - وقال " أخرجه الحاکم في المستدرک ، کذا في الحاوي للسيوطي في رسالة الکشف عن مجاوزة هذه الامة الالف : ج‍ 2 ص‍ 89 - ولکني لم أره في المستدرک وقد نظرت فيه کتاب التفسير ، وکتاب الفتن ، وکتاب الاهوال ، فلعله في غيرها

 توضيحات :

فتن الدجال وأضاليله

مراجع شيعه :

 مراجع سني :

 صاحب حديث : احاديث النبي‌صلى الله عليه وسلم

  

 


 

در اين حديث به خوبي مشخص مي شود که ابليس لعين که سردسته شياطين است کاملا مادي شده و به زمين مي افتد و ديگر نمي تواند مخفي شود

 

حديث شماره : 501 معجم

متن عربي حديث :

501 - " إذا طلعت الشمس من‌مغربها يخر إبليس ساجدا ، ينادي إلهي مرني أن أسجد لمن شئت ، فتجتمع إليه زبانيته فيقولون : يا سيدهم ، ما هذا التضرع ؟ فيقول إنما سألت ربي أن ينظرني إلي الوقت المعلوم ، وهذا الوقت المعلوم ، ثم تخرج دابة الارض من صدع في الصفا ، فأول خطوة تضعها بأنطاکية ، ثم تأتي إبليس فتلطمه

متن فارسي حديث :

هنگاميکه خورشيد از مغرب طلوع کرد . ابليس به زمين مي افتد و سجده مي کند و ندا مي دهد : پروردگارا به من امر کردي که سجده کنم کسي را که تو مي خواهي . پس يارانش به سوي او جمع مي شوند. پس مي گويند : اي آقاي ايشان ، اين تضرع براي چيست ؟ پس {ابليس} مي گويد : همانا از پروردگارم خواستم که تا وقت معلوم به من مهلت دهد. و الان وقت معلوم است. پس دابه الارض خارج ميشود از شکافي درصفا . پس اولين قدمش را در انطاکيه قرار مي دهد . پس ابليس را مي آورد و او را سيلي مي زند.

 

مصادر :

501 - المصادر ابن مردويه : على ما في الدر المنثور . الطبراني ، الکبير : على ما في مجمع الزوائد ، وکنز العمال . الطبراني ، الاوسط : ج‍ 1 ص‍ 98 ح‍ 94 - حدثنا أحمد بن يحيى بن خالد بن حيان الرقي ، قال : حدثنا إسحاق بن إبراهيم بن زبريق الحمصي قال : حدثنا عثمان بن سعيد بن کثير بن دينارالحمصي ، قال : حدثنا ابن لهيعة ، عن حيي بن عبد الله المعافري ، عن أبي عبدالرحمن الحبلي ، عن عبد الله بن عمرو قال : قال النبي صلى الله عليه وسلم : - ثم قال " لا يروى هذا الحديث عن عبد الله بن عمرو إلا بهذا الاسناد ، تفرد به عثمان بن سعيد " . تفسير ابن کثير : ج‍ 2 ص‍ 202 - کما في الاوسط ، عن الطبراني‌بسنده عن عبدالله بن عمرو بن العاص : - وفيه " زريق بدل زبريق ، ويحيى بدل حيي . . وحبلى بدل حلبى . . خر إبليس . . ينادي ويجهر إلهي . . فيقولون کلهم ما هذا " وقال " هذا حديث غريب جدا وسنده ضعيف ، ولعله من الزاملتين اللتين أصابهماعبد الله بن عمرو يوم اليرموک ، فأما رفعه فمنکر ، والله أعلم " . مجمع‌الزوائد : ج‍ 8 ص‍ 8 - کما في تفسير ابن کثير ، مرسلا عن عبد الله بن عمر وقال " رواه الطبراني في الکبير ، والاوسط ، وفيه إسحاق بن إبراهيم بن زبريق ، وهو ضعيف " . الدر المنثور : ج‍ 3 ص‍ 62 - کما في تفسير ابن کثير ، بتفاوت يسير ، عن الطبراني ، وابن مردويه ، عن عبد الله بن عمرو بن العاص کنز العمال : ج‍ 14 ص‍ 349 ح‍ 38899 - عن معجم الکبير للطبراني ، عن ابن عمرو ملاحظة : " هذه التعليقة من ابن کثير توجب التدقيق والتحقيق في کل المرويات عن عبد الله بن عمرو بن العاص التي لها أصل أو شبيه عند النصارىواليهود ، لانه يدل على أن عبد الله کان عنده مقدار حمل أو حملي دابة من الکتب حصل عليها أيام حرب اليرموک وفتح الشام وأنه کان يحدث منها . وحتى الاحاديث التي تروى عنه مسندة إلى النبي ( ص ) ينبغي التدقيق فيها أيضا ، فلعله لم يسندها ، ثم رويت عنه مسندة کما أنه ينبغي الالتفات إلى اختلاط اسم عبد الله بن عمرو - بن العاص بعبد الله بن عمر - بن الخطاب أحيانا کثيرة عندما لا يذکراسم الاب

 توضيحات :

 مراجع شيعه :

 مراجع سني :

 صاحب حديث :

 

  


در اين حديث صحبت از فرياد ابليس لعين است و شنيدن آن توسط همه مردم است

حديث شماره : 811

متن عربي حديث :

811 - " إن أبا جعفر عليه السلام کان يقول : إن خروج السفياني من المحتوم ، قال لي نعم ، واختلاف ولد العباس من المحتوم ، وقتل النفس الزکية من المحتوم ، وخروج القائم ( عليه السلام ) من المحتوم . فقلت له : کيف يکون ( ذلک ) النداء ؟ قال ينادي مناد من السماء أول النهار : ألا إن الحق في علي وشيعته ، ثم ينادي إبليس لعنه الله في آخر النهار : ألا إن الحق في السفياني وشيعته ، فيرتاب عند ذلک المبطلون

متن فارسي حديث :

حديث شماره : 811 حسن بن محبوب ، از ابو حمزه ثمالي نقل کرده که گفت : به امام صادق عرض کردم امام باقر عليه السلام مي فرمود : خروج سفياني واختلاف فرزندان عباس ( بني عباس ) وکشته شدن نفس زکيه ، وقيام حضرت مهدي عليه السلام از وقايع حتمي در جهان ، مي باشد . عرضکردم : نداء آسماني چگونه مي باشد ؟ فرمود : منادي در اول روز از آسمان ندا ميدهد که : حق با علي وشيعيان او مي باشد سپس شيطان لعنه الله در اخر روز فرياد مي زند که : حق با سفياني وپيروان او مي باشد ، آنوقت استکه افراد باطل در شک خواهند افتاد

 

مصادر :

811 - المصادر الفضل بن شاذان : على ما في الارشاد ، وغيبة الطوسي . کمال الدين : ج‍ 2 ص‍ 652 ب‍ 57 ح‍ 14 - حدثنا محمد بن موسى بن المتوکل رضي الله عنه قال : حدثنا عبدالله بن جعفر الحميري ، عن أحمد بن محمد بن عيسى ، عن الحسن بن محبوب ، عن أبي حمزة الثمالي قال : قلت لابي عبدالله عليه السلام الارشاد : ص‍ 358 -حدثني ( کذا ) الفضل بن شاذان ، عمن رواه عن أبى حمزة الثمالي قال : قلت لابي‌جعفر عليه السلام : خروج السفياني من المحتوم ؟ قال : نعم ، والنداء من المحتوم ، وطلوع الشمس من مغربها من المحتوم ، واختلاف بني العباس في الدولة من المحتوم ، وقتل النفس الزکية محتوم ، وخروج القائم من آل محمد صلى الله عليه وآله محتوم . قلت : وکيف يکون النداء ؟ قال : ينادى من السماء أول النهار ألا إن الحق مع علي وشيعته ، ثم ينادي إبليس في آخر النهار من الارض : ألا إن الحق مع عثمان وشيعته ، فعند ذلک يرتاب المبطلون ) . غيبة الطوسي : ص‍ 266 - 267 - ( أحمد بن إدريس ) عن علي بن محمد بن قتيبة ، عن الفضل بن شاذان ، عن الحسن‌بن محبوب ، عن أبي حمزة الثمالي ( قال ) قلت لابي عبدالله عليه السلام : إن أباجعفر عليه السلام کان يقول : خروج السفياني من المحتوم ، والنداء من المحتوم ، وطلوع الشمس من المغرب من المحتوم ، وأشياء کان يقولها من المحتوم . فقال أبو عبد الله عليه السلام : - وفيه ( واختلاف بني فلان من المحتوم ، وقتل . . يسمعه کل قوم بألسنتهم . . في عثمان ) . وفي : ص‍ 274 - بعضه ، عن ( الفضل بن شاذان ) بسنده المتقدم عن أبي حمزة . إعلام الورى : ص‍ 426 ب‍ 4 ف‍ 1 - کما في الارشاد بتفاوت يسير ، وقال ( وروى الفضل بن شاذان ، عمن رواه عن أبي حمزة قال : قلت‌لابي جعفر عليه السلام : - وفيه ( . . مع آل علي وشيعته ) وليس فيه ( واختلاف بني العباس في الدولة من المحتوم ) . الخرائج : ص‍ 286 - بعضه ، کمافي غيبة الطوسي ، مرسلا عن الصادق عليه‌السلام کشف الغمة : ج‍ 3 ص‍ 249 -عن الارشاد . الصراط المستقيم : ج‍ 2 ص‍ 248 - 249 ب‍ 11 ف‍ 8 - عن الارشاد ، ملخصا . المستجاد : ص‍ 548 - من الارشاد . إثبات الهداة : ج‍ 3 ص‍ 514 ب‍ 32 ف‍ 12 ح‍ 351 - عن کمال الدين . وقال ( ورواه الشيخ في کتاب الغيبة ) . وفي : ص‍ 729 ب‍ 34 ف‍ 6 ح‍ 67 - عن غيبة الطوسي . وفي : ص‍ 731 ب‍ 34 ف‍ 8 ح‍ 74 -عن إعلام الورى . البحار : ج‍ 52 ص‍ 206 ب‍ 25 ح‍ 40 - عن کمال الدين . وفي : ص‍ 288 - 289 ب‍ 26 ح‍ 27 - عن غيبة الطوسي وأشار إلى مثله عن الارشاد . وفي : ص‍ 289 - عن الارشاد . وفي : ص‍ 290 ب‍ 26 ح‍ 31 - عن غيبة الطوسي . منتخب الاثر : ص‍ 457 ف‍ 6 ب‍ 6 ح‍ 17 - عن الارشاد النداء السماوي بأن‌الحق في آل محمد ( صلى الله عليه وآله )

 توضيحات :

 مراجع شيعه :

 مراجع سني :

811 - المصادر :* : الفضل بن شاذان : على ما في الارشاد ، وغيبة الطوسي .* : کمال الدين : ج 2 ص 652 ب 57 ح 14 - حدثنا محمد بن موسى بن المتوکل رضي الله عنه قال : حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري ، عن أحمد بن محمد بن عيسى ، عن الحسن بن محبوب ، عن أبي حمزة الثمالي قال : قلت لأبي عبد الله عليه السلام : -* : الارشاد : ص 358 - حدثني ( کذا ) الفضل بن شاذان ، عمن رواه عن أبي حمزة الثمالي قال : قلت لأبي جعفر عليه السلام : خروج السفياني من المحتوم ؟ قال : نعم ، والنداء من المحتوم ، وطلوع الشمس من مغربها من المحتوم ، واختلاف بني العباس في الدولة من المحتوم ، وقتل النفس الزکية محتوم ، وخروج القائم من آل محمد صلى الله عليه وآله محتوم . قلت : وکيف يکون النداء ؟ قال : ينادى من السماء أول النهار ألا إن الحق مع علي وشيعته ، ثم ينادي إبليس في آخر النهار من الأرض : ألا إن الحق مع عثمان وشيعته ، فعند ذلک يرتاب المبطلون ) .* : غيبة الطوسي : ص 266 - 267 - ( أحمد بن إدريس ) عن علي بن محمد بن قتيبة ، عن الفضل بن شاذان ، عن الحسن بن محبوب ، عن أبي حمزة الثمالي ( قال ) قلت لأبي عبد الله عليه السلام : إن أبا جعفر عليه السلام کان يقول : خروج السفياني من المحتوم ، والنداء من المحتوم ، وطلوع الشمس من المغرب من المحتوم ، وأشياء کان يقولها من المحتوم . فقال أبو عبد الله عليه السلام : - وفيه ( واختلاف بني فلان من المحتوم ، وقتل . . يسمعه کل قوم بألسنتهم . . في عثمان ) .وفي : ص 274 - بعضه ، عن ( الفضل بن شاذان ) بسنده المتقدم عن أبي حمزة .* : إعلام الورى : ص 426 ب 4 ف 1 - کما في الارشاد بتفاوت يسير ، وقال ( وروى الفضل بن شاذان ، عمن رواه عن أبي حمزة قال : قلت لأبي جعفر عليه السلام : - وفيه ( . . مع آل علي وشيعته ) وليس فيه ( واختلاف بني العباس في الدولة من المحتوم ) .* : الخرائج : ص 286 - بعضه ، کما في غيبة الطوسي ، مرسلا عن الصادق عليه السلام : -* : کشف الغمة : ج 3 ص 249 - عن الارشاد .* : الصراط المستقيم : ج 2 ص 248 - 249 ب 11 ف 8 - عن الارشاد ، ملخصا .* : المستجاد : ص 548 - من الارشاد .* : إثبات الهداة : ج 3 ص 514 ب 32 ف 12 ح 351 - عن کمال الدين . وقال ( ورواه الشيخ في کتاب الغيبة ) .وفي : ص 729 ب 34 ف 6 ح 67 - عن غيبة الطوسي .وفي : ص 731 ب 34 ف 8 ح 74 - عن إعلام الورى .* : البحار : ج 52 ص 206 ب 25 ح 40 - عن کمال الدين .وفي : ص 288 - 289 ب 26 ح 27 - عن غيبة الطوسي وأشار إلى مثله عن الارشاد .وفي : ص 289 - عن الارشاد .وفي : ص 290 ب 26 ح 31 - عن غيبة الطوسي .* : منتخب الأثر : ص 457 ف 6 ب 6 ح 17 - عن الارشاد

صاحب حديث :

  

 

کلیپ ملک سلیمان نبی (ع)

فیلم ملک سلیمان نبی (ع) یک هفته هست که اکران شده است

فیلم را بهمراه خانواده تماشا کردیم خیلی زیبا بود و موضوع درگیری حضرت سلیمان با اجنه و شیاطین را مقدمه ملک و پادشاهی است خیلی خوب نشان داده بود. همان چیزی که در فتنه های آخرالزمان تمام انسانها بصورتی وسیع با آن درگیر می شوند که در آیات و احادیث با عنوان دخان از آن یاد می وشد و یکی از پنج نشانه قطعی زمان ظهور است. واقعا دست آقای بحرانی درد نکند.

اگر فیلم را ندید حتما فیلم را با خانواده تماشا کنید.

 کلیپ فیلم را از سایت تبیان اینجا می گزارم

چرا ما جامعه را دعوت به امام حي نمي‌کنيم؟

چرا ما جامعه را دعوت به امام حي نمي‌کنيم؟

 چرا دعوت به پيدا کردن امام حي نمي‌کنيم؟

چرا جامعه را براي پيدا کردن امام حي حرکت نمي‌دهيم؟

 چرا امام حي را براي مردم توصيف مي‌کنيم؟!

 چرا براي امام حي جشن مي‌‌گيريم؟!

ما امام حي را محبوب جلوه مي‌دهيم، ولي مردم را براي پيدا کردن امام حي حرکت نمي‌دهيم، چه برسد به اينکه مردم دنبال اين باشند که حرف امام حي را گوش دهند و خودشان را با امام حي تطبيق دهند.

 اين هم به نوعي رفتار صفيني است.

در جنگ صفين معاويه و سپاه او قرآنها را سر نيزه کردند! هر چه امام اميرالمومنين(ع) فرياد زدند که من قرآن ناطق هستم، ببينيد من به شما چه مي‌گويم. گفتند: نه، حَسبُنَا کِتابَ الله، قرآن همين است که سر نيزه مي‌باشد، ما با قرآن جنگ نمي‌کنيم. امام را به بهانة تمسک به قرآن کنار گذاشتند در حالي که سيد ما رسول الله(ص) فرموده بودند اِني تارِک فيکُمُ الثَقَلَين کِتابَ الله وَ عِترَتي. در آن زمان قرآن را گرفتند و عترت را کنار گذاشتند. در اين زمان ما قرآن و حديث را گرفته‌ايم و امام زمان را کنار گذاشته‌ايم!

 اگر در مراسمات نيمة شعبان، در اوج جشني که براي امام زمان گرفته‌ايم و در حاليکه همه افراد در حال خوش هستند، خود امام زمان(ع) تشريف بياورند مي‌گوييم: آقا براي شما جا نيست، شما برويد بيرون ما براي امام زمان مراسم گرفته‌ايم، بگذاريد ما در حال خودمان باشيم! ما مردم را به جستجوي امام(ع) تحريک نمي‌کنيم و حرکت نمي‌دهيم. نزد ما اين رفتار هم رفتار صفيني است، حالا دانسته يا ندانسته ما اين رفتار را انجام مي‌دهيم!

صلوات شعبانیه

بسم الله الرحمن الرحیم

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ

خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد

 

شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعِ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفِ الْمَلائِکَةِ

درخت نبوت و جایگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان

 

‏وَمَعْدِنِ الْعِلْمِ، وَاَهْلِ بَیْتِ الْوَحْىِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ و آل‏مُحَمَّدٍ

‏و معدن دانش و خاندان وحى خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد

 

الْفُلْکِ الْجارِیَةِ، فِى اللُّجَجِ الْغامِرَةِ، یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَها، وَیَغْرَقُ‏ مَنْ تَرَکَهَا،

کشتى جارى در اقیانوسهاى بیکران ایمن شود هر که سوار آن کشى گردد و غرق شود کسى که آن را واگذارد،

 

الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللّازِمُ لَهُمْ‏‏لاحِقٌ،

هر که بر ایشان تقدم جوید از دین بیرون رفته و کسى که از ایشان عقب ماند به نابودى گراید

 

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، الْکَهْفِ الْحَصینِ

ولى ملازم ایشان حق خواهد رسید خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد آن پناه‏گاه محکم

 

‏ وَغِیاثِ‏به الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَکینِ، وَمَلْجَأِ الْهارِبینَ، وَعِصْمَةِ الْمُعْتَصِمینَ،

‏ و فریادرس بیچاره درمانده و پناه گریختگان و دستاویز محکم براى وسیله‏جویان

 

اَللّهُمَ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، صَلوةً کَثیرَةً تَکُونُ لَهُمْ رِضاً،

‏ خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد درود بسیارى که موجب خوشنودى ایشان گردد

 

وَلِحَقِ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ اَدآءً وَقَضآءً، بِحَوْلٍ مِنْکَ وَقُوَّةٍ یا رَبَّ الْعالَمینَ

حق محمد و آل محمد اداء گشته و انجام وظیفه ما شده و باشد به جنبش و نیروى تو ای پروردگار عالمیان

 

‏اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، الطَّیِّبینَ الْأَبْرارِ الْأَخْیارِ،

خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد آن پاکان نیکوکار اى پروردگار جهانیان برگزیده

 

‏ الَّذینَ‏ اَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ، وَفَرَضْتَ طاعَتَهُمْ وَوِلایَتَهُمْ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ،

‏ آن کسانى‏که حقوقشان را واجب کردى و اطاعت و دوستیشان را فرض نمودى خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد

 

وَاعْمُرْ قَلْبى‏بِطاعَتِکَ، وَلا تُخْزِنى‏ بِمَعْصِیَتِکَ

و آباد کن دل مرا به اطاعت خود و به وسیله نافرمانیت رسوایم مکن

 

‏وَارْزُقْنى‏ مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِکَ بِما وَسَّعْتَ عَلَىَّ مِنْ فَضْلِکَ،

‏و روزى من گردان که کمک مالى دهم بر کسى‏که روزیت را بر او تنگ کردى بوسیله آنچه بر من فراخ گرداندى از فضل خویش

 

وَ نَشَرْتَ عَلَىَّ مِنْ عَدْلِکَ، وَاَحْیَیْتَنى‏ تَحْتَ ظِلِّکَ، وَهذا شَهْرُ نَبِیِّکَ‏ سَیِّدِ رُسُلِکَ،

و گستردى بر من از عدل خویش و مرا در زیر سایه‏ات زنده داشتى و این ماه پیمبرت و آقاى رسولانت

 

شَعْبانُ الَّذى‏ حَفَفْتَهُ مِنْکَ بِالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ،

ماه شعبان است که اطراف آن را به رحمت و خوشنودى خود پوشاندى

 

‏الَّذى‏ کانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَالِه‏ وَسَلَّمَ، یَدْاَبُ فى‏ صِیامِهِ‏ وَقِیامِهِ،

آن ماهى که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم کوشش بسیار داشت در روزه‏ و شب زنده‏داریش

 

فى‏ لَیالیهِ وَاَیَّامِهِ، بُخُوعاً لَکَ فى‏ اِکْرامِهِ وَاِعْظامِهِ، اِلى‏ مَحَلِ حِمامِهِ،

‏ هم در شبها و هم در روزهایش بخاطر فروتنى در برابر تو در مورد گرامى داشتن و بزرگداشتنش هم‏چنان تا هنگام مرگش

 

‏ اَللّهُمَّ فَاَعِنَّا عَلَى الْأِسْتِنانِ بِسُنَّتِهِ فیهِ، وَنَیْلِ الشَّفاعَةِ لَدَیْهِ،

خدایا پس ما را کمک ده تا روش او را در این ماه پیروى کنیم و به شفاعتى که نزد او است برسیم

 

‏اَللّهُمَّ وَاجْعَلْهُ لى‏ شَفیعاً مُشَفَّعاً وَطَریقاً اِلَیْکَ مَهیَعاً، وَاجْعَلْنى‏ لَهُ‏ مُتَّبِعاً،

خدایا قرار ده او را براى من شفیعى پذیرفته و راهى بسویت که همواره باشد و مرا پیرو او گردان

 

‏ حَتّى‏ اَلْقاکَ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَنّى‏ راضِیاً، وَ عَنْ ذُنُوبى‏ غاضِیاً، قَدْ اَوْجَبْتَ لى‏ مِنْکَ الرَّحْمَةَ وَالرِّضْوانَ،

‏تا به جایى که در روز قیامت تو را در حالى دیدار کنم که از من خوشنود باشى و گناهانم را نادیده‏گیرى و براى من واجب کرده‏باشى از جانب خود رحمت و خوشنودى را

 

‏ وَاَنْزَلْتَنى‏ دارَ الْقَرارِ وَمَحَلَّ الْأَخْیارِ،

و مرا در خانه همیشگى (بهشت جاویدان) و منزلگاه نیکان فرود آرى

 

 

download دانلود صوت

 برای دانلود روی لینک کلیک راست و بعد گزینه Save Target As را بزنید

 

فرهنگ ما باید مهدی (عج) سالاری باشد نه مردم سالاری


وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیّامِ اللّهِ إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ شَکُورٍ (5)ابراهیم(ع)

ما موسی را با آیات خود فرستادیم؛ (و دستور دادیم:) قومت را از ظلمات به نور بیرون آر! و «ایّام اللّه» را به آنان یاد آور! در این، نشانه‏هایی است برای هر صبر کننده شکرگزار!

ایام الله سه روز است یوم الله ظهور ، یوم الله رجعت ، یوم الله قیامت





بسم الله الرحمن الرحیم

فرهنگ ما باید مهدی (عج) سالاری باشد نه مردم سالاری

فرهنگ ما باید مهدی الاری باشد نه مردم سالاری 


سرزمین پس از ظهور در آیات قرآن و روایات اهل بیت(ع)-همايش بين المللی دکترين مهدويت

 بسم الله الرحمن الرحیم

 سرزمین پس از ظهور در آیات قرآن و روایات اهل بیت(ع)

امیر رستمی

مرجع : کمیته علمی همایش بین المللی دکترین مهدویت

چکیده:
در جستجوی فضای ترسیم شده از سرزمین پس از ظهور، دقیقترین و عمیقترین مطالب را باید از کلام خداوند در قرآن و سخنان اهل بیت(ع) برداشت نمود. در این رابطه نکته مهم منظری است که ما از آن به سوی سرزمین پس از ظهور می­نگریم که اگر این منظر برگرفته از هدایت نباشد، تصویر مشاهده شدهمنظر ما به آینده چگونه باید باشد؟ اوهامی پرداخته ذهن ما و ماحصل آن مفاهیمی مجعول بر اساس واژه­هایی خود ساخته خواهد بود که ناگزیر فرد را درگیر چالشهایی خواهد نمود که اساساً با آنچه در واقعیت رخ خواهد داد متناقض است. از این دست است مفهومی که ما از سرزمین ظهور با تعبیر مدینه فاضله و آرمان شهر، با اوج فناوریهای مادی تصویر می­نمائیم که چالشهایی نظیر جغرافیای سیاسی جهان پس از ظهور، وضعیت مرزها، ملیت‌ها، الگوهای حکومتی، جایگاه نهادهای حقوقی و سیاسی نظیر احزاب، شوراها، سازمان‌های ملی و منطقه‌ای در این حکومت را متعاقباً به دنبال خواهد داشت.


در حالی­که تصویری که قرآن و روایات به تصویر می­کشند، فضایی باغ گونه و سرسبز، مالامال از امنیت، طالب بهشت بودن فطری استآرامش، سلامت و با قوانینی غیر عادی است که از آن با واژه جنت نام می­برند و جهت تقریب به ذهن شنونده مثالها و مصادیقی از آنرا همانند ماکتی که نمونه کوچکی از اصل یک پروژه باشد در امتهای گذشته نظیر ملک سلیمان و ذوالقرنین معرفی می­نمایند. این سرزمین صرفاً محدود به جهان مادی نبوده و تمام آسمانهای برزخی را نیز در بر می­گیرد.

 


ادامه نوشته

منابع مطلب بالا

 منابع:
ادامه نوشته

سال نو مبارک باشد

سال نو مبارک باشد

 

ان شاءالله سالی پربار

 

در راستای ظهور داشته باشیم.

 

روح القدس هی فاطمه سلام الله علیها : روح القدس فاطمه سلام الله علیها است .