سَلامٌ عَلی آلِ یاسین

سَلامٌ عَلی آلِ یاسین

سلام بر آل یاسینsebghah@درایتا
سَلامٌ عَلی آلِ یاسین

سَلامٌ عَلی آلِ یاسین

سلام بر آل یاسینsebghah@درایتا

مشهد

 

 

امشب گفتم یه یادیم از حرم مطهر بکنم که دلم تنگ شده برای  

 کبوترای اقا... 

از همین جا میگم خیلی دلم برای حرمتون تنگ شده اقا به ما فقیر بیچاره ها هم رخصت بدین بیایم پابوستون 

تولد شگفت انگیزه امام زمان

حکیمه خاتون، دختر امام جواد ع، بعد از وفات حضرت امام حسن عسکری ع می گوید: بعد از اینکه امام هادی ع به شهادت رسید و امام حسن عسکری ع در جای پدر بزرگوار خود قرار گرفت، من به زیارت او می رفتم، چنانچه به زیارت پدر آن حضرت می رفتم. روزی به نزد ایشان رفتم. پس نرجس خاتون به نزد من آمد که چکمه ام را از پایم در بیاورد.
گفتم: «ای خانم بزرگوارم! من باید چکمه ترا در بیاورم.»
گفت: «تو خانم بزرگوار من هستی! و من باید چکمه ترا در بیاورم.»
گفتم: «خیر! به خدا قسم که نمی گذارم چکمه مرا در بیاوری، بلکه من ترا بر دیدگان خود می گذارم و ترا خدمت می کنم.»
امام حسن عسکری ع سخنان ما را شنید و فرمود: «ای عمه! خداوند ترا جزای خیر بدهد.»
من تا غروب آفتاب در نزد آن حضرت نشستم. سپس کنیزی را صدا کردم و گفت: «لباس مرا بیاور تا مراجعت بکنم.»
امام حسن عسکری ع فرمود: «ای عمه! امشب را نزد ما بیتوته کن. زیرا این شب، شب نیمه شعبان است و بزودی در این شب مولودی که کریم است و حجت خداوند متعال بر خلق می باشد متولد می شود، او کسی است که خداوند بوسیله او زمین را بعد از مردنش، زنده می کند.
پس بدرستی که خداوند عزوجل زود است که ترا به ولی خود و حجت خود برخلق که جانشین من است مسرور نماید.
گفتم: ای آقای من! از چه کسی این فرزند متولد می شود؟
حضرت فرمود: از نرجس
پس من بخاطر این بشارت بسیار خوشحال شدم و نزد حضرت نرجس ع رفتم ولی در او اثر حملی را ندیدم، پس تعجب کردم و به امام حسن عسکری ع عرض کردم: من اثر حملی را در نرجس نمی بینم.
حضرت تبسمی کرد و فرمود: «ما اوصیاء از شکمها برداشته نمی شویم و مادرانمان، ما را در پهلوهای خود حمل می کنند، و ما از ارحام بیرون نمی آییم بلکه از طرف راست مادران خود بیرون می آییم زیرا ما نورهای خداوند هستیم که کثیفی به ما نمی رسد.»
عرض کردم:...

«ای سید من! در چه وقتی از این شب، آن مولود، متولد می شود؟»
حضرت فرمود: «در وقت طلوع فجر.»
چون من از نماز عشاء فارغ شدم، افطار کردم و به رختخواب رفتم و پیوسته مراقب نرجس بودم. چون نیمه شب شد، بر نماز خواندن برخاستم و چون نمازم تمام شد، دیدم نرجس خاتون خوابیده و هیچ مورد خاصی وجود ندارد.
سپس بیرون رفتم تا ببینم که فجر شده است یا نه، پس دیدم که فجر اولف طالع شده است و نرجس خاتون همچنان در خواب بود، پس شکهایی به خاطرم راه یافت. در همین هنگام امام حسن عسکری ع از آن جایی که نشسته بود، مرا صدا زد و فرمود: «ای عمه! عجله نکن که اینک امر ولادت نزدیک شده است.»
پس من نشستم و سوره های «الم سجده» و «یس» را خواندم و در خواندن بودم که نرجس خاتون، ترسان بیدار شد. من سریع خود را به او رسانیدم و او را به سینه خود چسبانیدم و گفتم: نام خدای بر تو باد! احساس چیزی می نمایی؟»
گفت: «بلی ای عمه!»
در این حال، دیدم نرجس خاتون، اضطراب دارد، پس او را در بغل گرفتم و نام الهی را بر او خواندم. امام حسن عسکری ع صدا زد که: «سوره قدر را بر او بخوان»
از او پرسیدم: «چه حالی داری؟»
نرجس خاتون گفت: ظاهر شد اثر آنچه مولایم فرمود.
پس مشغول خواندن سوره قدر شدم چنانچه امام حسن عسکری ع امر فرموده بود. پس آن طفل در شکم نرجس خاتون نیز با من همراهی می کرد و آنچه که من می خواندم را می خواند و بر من سلام کرد و من ترسیدم. امام حسن عسکری ع صدا زد و فرمود: که: «ای عمه! از قدرت الهی تعجب نکن که حق تعالی کوچکهای ما را به حکمت، گویا می گرداند و در بزرگی، ما را در روی زمین، حجت خود می گرداند.»
سخن حضرت تمام نشده بود که ناگهان حضرت نرجس ع از نظرم ناپدید شد و او را ندیدم. گویا پرده ای میان من و او زده شده بود. پس فریاد کنان بسوی حضرت امام حسن عسکری ع دویدم. آن حضرت فرمود: «برگرد ای عمه! که او را در جای خود خواهی یافت.»
پس من مراجعت نمودم و بعد از زمان کمی، پرده برداشته شد و نرجس خاتون را دیدم که بر وی نوری است که چشمم را خیره نمود و حضرت صاحب الامر ع را مشاهده کردم کهبه سجده افتاده و انگشتان سبابه خود را به طرف آسمان بلند کرده بود و می گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و ان جدی محمد رسول الله و ان ابی امیرالمومنین» (یعنی: شهادت می دهم که نیست معبودی جز خداوند و بدرستی جد من محمد، فرستاده خداوند، و پدرم امیرالمومنین است.)
آنگاه یک یک امامان را شمرد تا اینکه به خود رسید، پس فرمود: « اللهم انجزلی ما وعدتنی و اتمم لی امری و ثبت وطاتی و املاء بی الارض قسطا وعدلا.» (یعنی: خدایا وفا کن به آنچه که به من وعده داده ای و امرم را تمام کن و قدمهایم را محکم گردان و بوسیله من زمین را پر از عدل و داد کن.)
در روایت دیگری آمده است که: چون حضرت مهدی ع، متولد شد به زانو در آمده و دو سبابه خود را بلند نمود. آنگاه عطسه کرد و فرمود: «الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله عبدا ذکر الله غیر مستنکف و لا مستکبر» (یعنی: سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است و درود خدا بر محمد و آل او باد، بنده ای که بدون هیچ ننگ و استکباری خدا را یاد کرد.)
آنگاه فرمود: «ظالمان گمان کردند که حجت خداوند باطل خواهد شد، اگر در سخن گفتن به من اجازه می دادند هر آینه شک زایل می شد.»

چگونه باید باشیم تا امام زمان از ما راضی باشد؟

نصایح آیةالله میرزا جواد تبریزی ره به طلاب

معمولاً طلّاب جوانى که خدمت فقیه مقدس، میرزاى تبریزى قدس سره مى‏رسیدند، این سؤال را مى‏پرسیدند که: »آقا! بفرمایید چه کار کنیم که کارهایمان مرضىّ ولى عصرعلیه السلام باشد؟«

مرحوم میرزا قدس سره قبل از هر چیزى به ظاهر طلّاب نظر مى‏کرد. اگر مى‏دید که لباس آنها مناسب طلبگى نیست یا موهایشان بلند است و یا فقط ته‏ریش دارند، با کمال محبت ابتدا به مشکل ظاهرى آنها مى‏پرداختند و مى‏فرمودند: »اول شکل ظاهر را باید درست کرد. شما موظف هستید در جامعه طورى حرکت کنید که شکل شما با سایر جوانان متفاوت باشد. موها باید کوتاه، ریش معمولى و لباس مناسب شأن باشد«. آن‏گاه مى‏فرمودند: اولاً طلبه باید به تکلیف خود که شامل حلال و حرام الهى است دقت کامل داشته باشد، و با مسائل سرسرى برخورد نکند که این قدم اول سازندگى است.

اگر طلبه درس نخواند و شب و روز خود را به مسائل دیگر بگذراند، نه تنها خدمت به دین نخواهد کرد؛ بلکه ضربه هم خواهد زد.

در ثانى هر کارى را که مى‏خواهد انجام دهد، براى خدا باشد؛ یعنى با توکل به ایزد منان کار را براى رضاى خدا انجام دهد و جز خداى متعال چیز دیگرى را مدّ نظر نداشته باشد. اگر کار خالصانه براى خدا انجام گرفت، نتیجه خواهد داد و خدا در مقابل آن اخلاصى که در عمل صورت مى‏گیرد، درجه داده و شخص را به مرتبه‏اى والا خواهد رساند. نکته دیگر اینکه ولاى به اهل بیت‏علیهم السلام باید همواره مدّ نظر باشد و با اخلاص کامل به ساحت مقدّس آنان عرض ادب کرده و کارى کند که رضایت آنها در آن کار باشد و با زبان و عمل خود محبت خویش را به آنان ابراز کرده و در مقابل شبهات بایستد و از مظلومیت آنان دفاع کرده و حامى واقعى مذهب باشد.

نکته دیگرى که مرحوم میرزاقدس سره به طلاب جوان تأکید مى‏کردند، درس خواندن بود که طلبه باید تمام وقت خود را در جهت درس صرف کرده تا بتواند به دین خدمت کند. اگر طلبه درس نخواند و شب و روز خود را به مسائل دیگر بگذراند، نه تنها خدمت به دین نخواهد کرد؛ بلکه ضربه هم خواهد زد.

مورد دیگرى که مرحوم میرزا قدس سره به آن توصیه مى‏کردند، توجه به معنویات در کنار درس بود و ایشان مى‏فرمود: زمانى که ما فیضیه بودیم، نیمه شب(جهت نماز شب)مدرسه فیضیه مملو از طلبه مى‏شد به طورى که اگر یک نفر غریبه وارد مدرسه مى‏شد، از کثرت حضور طلاب در مدرسه، تصور مى‏کرد که وقت نماز صبح است، طلاب به شب زنده‏دارى و تهجّد بسیار مقید بودند. طلبه باید در جهت معنویت و خودسازى گام بردارد و از توسّل به اهل بیت‏علیهم السلام دریغ نکند. مرحوم میرزاقدس سره معتقد بود که نیمه شب وقت مزد گرفتن است؛ از این رو خودشان نیمه شب‏ها با خداى خود راز و نیاز مى‏کردند و با معبود، پیوند قلبى خاصى داشتند که حرکت نیمه‏شب ایشان و تهجد در حرم مطهر و مسجد امام حسن عسکرى‏علیه السلام زبانزد طلاب بود.

نکته دیگرى که ایشان بدان بسیار اصرار داشتند، این بود که مى‏فرمود: طلبه علاوه بر آنکه باید زرنگ باشد، باید با تواضع و افتادگى حرکت کند؛ خود را کسى حساب نکرده و با خلوص کامل به درس و بحث خود مشغول شود. اگر خود را کسى فرض کرد، به جایى نخواهد رسید:

افتادگى آموز اگر طالب فیضى

هرگز نخورد آب زمینى که بلند است


--------------------------------------------------------------------------------

مببع : سایت معظم له

تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه