ناصر مکارم شیرازى
تاکنون درباره ابعاد مختلف این کتاب عظیم سخن بسیار گفته شده، بعد عقیدتى،
فلسفى، سیاسى، اخلاقى، اجتماعى و . . . ولى کمتر از بعد فقهى آن - سخن به
میان آمده است و شاید این به خاطر آن بوده است که این بحثها در سطح عموم
نشر مى شده و سخن از بعد فقهى آن باید با فقها گفته شود، و با اصطلاحات
مخصوص این علم، که طبعا همگان را مفید نخواهد بود .
ولى هم نهج البلاغه از این نظر غنى است و هم مى توان گوشه هائى از این بحث
را آن چنان تهیه کرد که خالى از اصطلاحات پیچیده علمى، و همگان را مفید
باشد .
و این نوشتار به همین منظور تهیه شده است .
جستاره
یکی از مسائل بسیار اساسی برای آدمی، مسئله وجود خدا است . اعتقاد و یا عدم
اعتقاد به خدا، در زندگی انسان، بسیار نقش آفرین است . اگر کسی به دلیلی،
به وجود خدا اعتقاد پیدا کند، تمام اعمال و حرکات او صبغه خاصی به خود می
گیرد و اگر هم بی اعتقاد به خدا باشد، باز اعمال او رنگ و بویی دیگر پیدا
می کند .
بنابراین انسان باید قبل از هر شناختی به این مسئله بپردازد که آیا واقعا
برای انسان و عالم، خدایی وجود دارد، یا این که انسان و عالم بر اثر صدفه و
تصادف پدید آمده، و آدمی نیز در زندگی هیچ وظیفه و هدفی جز ادامه زندگی و
لذت بردن ندارد . از این رو، که امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
«معرفة الله سبحانه، اعلی المعارف » (1) امام علیه السلام حتی توحید و
اعتقاد به خدای یگانه را، حیات و جان نفس و روح می داند: «التوحید حیاة
النفس » (2) نیز از ایشان نقل شده است که سرلوحه دین، شناخت خدا است؛ «اول
الدین معرفته » (3) آدمی نیز با تمام وجود خود این دقیقه را در می یابد که
شناخت خدا، در درجه نخست اهمیت قرار دارد .