در اینجا جا دارد که بگویم من از اول به عشق شهادت وارد سپاه شدم
ولی وقتی وارد مادیات آن می شوی منظورم این است که غرق مادیات شوی فکر
شهادت کم رنگ می شه من آنقدر غرق گناه هستم که خجالت می کشم از خدا طلب کنم
توی ذهنم فکر می کنم که خدا به من می گه این همه گناه کردی الان شهات می
خوای که هر چی گناه کردی یکدفعه پاک بشه، البته فکر مثبت تو ذهنم می آد که
می گه خدا آنقدر رحمان و رحیم هست که با توبه(صد بار شکستیم حق خودشو می
بخشه ولی حق الناس می مونه که این مردم هستند اون دنیا یقه ما را میگیرند،
در اینجا از تمام کسانی که به گردن بنده حقیر حقی دارند می خواهم که حلالم
کنند چون اگر یکی را در این دنیا حلال کنند مطمئن باشند که شخص دیگری هست
که اون دنیا حلالش کنه، اگر هم ما را البته بگویم بنده حقیر را بهتر است،
حلال نکردند وعده ما قیامت ان شاالله که آقامون امام حسین(ع) شفاعت ما رو
بکنه که از سر تقصیر ما بگذرین. احساس کردم این مطلب را اینجا ذکر کنم: من خیلی به حضرت زهرا(س) علاقه داشتم طوری که هر وقت به
فکرش می افتم اشکم جاری می شود و از این خانم بزرگوار می خواهم که از خدا
بخواد که از سر تقصیر ما بگذره تا هر چه زودتر به اون عشق که وارد سپاه شدم
برسم. شهادت شهادت شهادت. در آخر با یک دعا حرفهایم را به پایان می رسونم: اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یده.
آمین
یا رب العالمین 28/3/88 ساعت 00:48 بامداد