نتظار, ماندن در آرزوی وصال است.انتظار پر کشیدن به سوی میعاد است که در آنجا به روی از
راه رسیدگان در می گشایند.انتظار لحظه ناب تطهیر است.مهلتی برای عشق ورزیدن و خلوص
است که گاه تلخ مینماید در تحمل فراق و گاه شیرین است به سودای لقاء.انتظار داغی است که
بر سینه عشاق میزنند تا آن هنگام که سفیران دوست می آیند و شایستگان دیدار را با خود
می برند.
آنان که این داغ بر سینه ندارند بمانند و نیایند.انتظار گاهی زود به پایان می رسد و تنها در
آمدنی و رفتنی خلاصه می گردد و گاه طولانی است؛در حکم کوره ای گداخته که جانها را به
آبدیدگی آهن تفتیده بدل می سازد.اما انتظار طولانی هم سرانجام روزی به پایان می رسد اگر
واقعا منتظر باشیم......
و وصال ؛فرجام این انتظار است؛همان نسیم بهاریست که لاله ها را به شکفتن وا می دارد .
شهری است که به پاداش آن همه صبر،درجان تشنه ی منتظری می ریزند.