سَلامٌ عَلی آلِ یاسین

سَلامٌ عَلی آلِ یاسین

سلام بر آل یاسینsebghah@درایتا
سَلامٌ عَلی آلِ یاسین

سَلامٌ عَلی آلِ یاسین

سلام بر آل یاسینsebghah@درایتا

جایی بودید که من نبودم.این نشانه ی چیست؟

نتونستم دیگه تو دلم نگه دارم.باید به کسی و یه جایی می گفتم تا یکم از ناراحتی و دل مشغولیم کم بشه. 

امیدوارم اشتباه متوجه شده باشم یا حداقل شما نیومده باشی تو اون مجلس که خیلی برام گرون تموم میشه. 

بزار اینا هم بفهمن تو دلم چی میگذره.قضیه ازین قرار بود که : 

 

شب 21 ماه رمضون بود.قرار بود بریم احیا اما نمیدونم یه احساسی بهم می گفت که سره قبر 4شهدای گمنام که تو شهرمون نرم .اخه همیشه اونجا میرفتیم احیا.مادرم قرار بود بره خونه ی یکی از دوستاش احیا وپدرمم همون سره مزاز 4 شهدای گمنام. 

ای خدا کاش میرفتم.یه احساس بهم میگفت با مادرت برو. 

دلم نبود مزار برم نمیدونم چرا.خلاصه با مادرم رفتم.زیاد از مجلسشون خوشم نیومد.البته قران به سرشون خوب بود.شاید بتونم بگم عالی بود. 

حالا این شب تا اینجا بسه.میرم سراغ 23 ماه رمضون که خیلی شب به یاد ماندنی بود.من و مادرم تنها بودیم.تصمیم گرفتیم بریم سره مزار گمنام ها! 

خیلی خوب بود.زمان قرآن به سر رسید.قبلش اقای صادقی(نماز جمعه شهرمون)داشت کمکم روضه رو شروع میکرد.گفت :اقا شنییدیم شب 21 در مجلس ما حضور داشتین امشبم بیاین.نمیدونم از کجا میدوننست اما با اطمینان میگفت تازگیا کسی خبرایی از امام زمان رو با ایشون میده.شاید راست میگه. 

اینو که حاج اقا گفت انگار آب غل رو سرم ریختن دلم شکست.همون شب من جایه دیگه ای بودم.شایدم تو مجلسه ما هم بوده و خبر نداشتیم...! 

گفتم حتما انقدر گماه کردم که اقا دوس نداشته تو این مجلسی که رفته منم باشم. 

خیلی سخته.امیدوارم این نامه دست اقا برسه.وجوابمو بده. 

اقا واقعا از دست من ناراحتین؟؟؟

نظرات 1 + ارسال نظر
نوید یکشنبه 14 شهریور 1389 ساعت 14:48 http://alborz1368.blogfa.com

سلام
خوش به حالت چه حوصله ای داری ۳ وب داری
من که تو همین یکشم موندم آخه اصلا وقت ندارم
بدشم تو وبت چقدر نظر گذاشتن سخته
کلی باید صبر کنم تا صحفه نظرات وبت نصفو نیمه باز بشه تا
بشه یه نظری داد
در هر صورت خدا قوت
موفق باشی

ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد